-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 مهرماه سال 1392 20:34
پرده ی شب و بکش! ماه را خاموش کن! کهکشان آغوشت را به من بپیچ و بمان...بمان تا کمی گریه کنم!
-
lo0king for paradise
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 13:37
روزی ورق بر می گردد و گریه، که شکل مادر من بود از سر چشمهایم خواهد ا ف ت ا د...
-
مرگ قو
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 11:48
در آخرین آواز تنها نام تو بود و چشمانش ورق ورق خیس خوانده می شد قوی شیدا
-
زمستانم
جمعه 25 مردادماه سال 1392 23:27
خیلی زمستانم عزیز، خورشیدی بباف برای شبهایم، که بماند، که بماند... بباف تمام روزهایی را که شکافتم...که بریدم...که بریده ام رج بزن مرا و رفو کن ...تمام نداشته هایم را
-
فریــــــــــــــــــــاد
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 19:58
فریاد را که نمی زنند فریاد را می کـــــــــــــــــــــشند تـــــــــــــــــــــــــــــــــــا خود کلانتری تا زنگ بزند به هر چه در و میله ی آهنی که باز شوید و برقصید و بزنید این یکی ساز را هم به کوک او! من جیغ نمی کـشم فریادهایت را بریز توی حلقم تا کشیده بشود از این سر دنیا تــــــــــــــــــــــــــا سری که ندارد...
-
پلنگ و ماه
دوشنبه 21 مردادماه سال 1392 12:10
پلنگ دره دیده ام که ماه را به خاک خواب دیده ام!!
-
lost
شنبه 17 فروردینماه سال 1392 12:40
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA چشماتو ببند و کش بیا....تا اونروز...همونروزی که توی تقویم کهنگی هام تا ابد هم خاک نمی خوره. کنار خودم میشینم و از روزی حرف می زنم که زنی توی طالع ام... جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ می کشم
-
the way you lie
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1391 20:17
خدایی که تو باشی! یا نباشی! که در هذیان های مادربزرگ، بزرگ بودی و آن بالا!! پیر شده ای و دیگر تیغت نمی بُرد!
-
thats no way to say goodbye
یکشنبه 7 آبانماه سال 1391 10:43
گرمِ زنده بودنم! حتی بی تو هنوز جلوی آینه می ایستم، موهایم را می بندم و برای هر عابری دندان تیز می کنم! اما...انکار نمی کنم که همیشه سرم را روی نیزه ی نگاه تو دیده ام!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آبانماه سال 1391 21:29
Remember! that "ALL ALONE" is where i belong...
-
hush baby
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 18:14
پاییز دنباله ی مداد رنگی گمشده ی من است دیگر پیداست که گیاهم مادرم می گوید هرزه -به ساقه هایت نمی پیچم اگر پاپس نکشی- پدرم می گوید خاری ست و دردش به هیچ نمی خورد اما من فکر می کنم ادامه ی دستان زمینم که تبلور یافته ام
-
breath n0 more
سهشنبه 2 آبانماه سال 1391 13:08
با این چراغ های چشمک زن، بی شک می میرم گوشه ی خیابان دلت!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مهرماه سال 1391 23:32
پهلو می گیرم خالی خراب خمیده به هوای تو آمده بودم! که بی هوا فسیل شدم! پ.ن: و باز هم خسته ی روز برفی، رفیقتو با اینهمه خاطره بازی تنها نزاری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 مهرماه سال 1391 16:41
خانه ی ما دار قالی که نه! مکافات بود که روی گل بوته هاش رج به رج گره می خوردم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مهرماه سال 1391 23:37
دیوونه که عقل درست و درمون نداره، دیوونه که باشی دلگیر نمی شی، از خودت هم عقب می افتی، دیوونه که باشی، فرشته ی روی شونه ی چپ ِت گریه می کنه اما یه روز... منِ دیوونه ت رو به بند می کشی و خودتو بر می داری و می زنی به بی دلی! یه جای خیلی دور.....که آسمونش رنگ آسمون شهر تو نباشه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مهرماه سال 1391 16:17
من تنها به رسالت تو ایمان دارم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1391 17:06
تو که خوابی...از شب چی می دونی؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 18:51
نام ام غباری استُ بر کتیبه ی دلت وای اگر باران ببارد...
-
نقطه سرخط
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 18:31
می نویسم تا فراموش نکنم/نشوم!!